جدول جو
جدول جو

معنی کمان کشیدن - جستجوی لغت در جدول جو

کمان کشیدن
کباده کشیدن و آن چنین است که ورزشکار تنه کباده را بدست چپ و زنجیر آنرا بدست راست گرفته بالای سر خود میبرد و طوری حرکت میدهد که دستها از آرنج تا مچ بطور افقی بروی سر قرار گیرد
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دامن کشیدن
تصویر دامن کشیدن
اعراض کردن اجتناب نمودن از چیزی، ترک صحبت نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
پیمانه کشیدن شراب خوردن: ز سرها سجده طاعت بریده ز هر پیمانه پیمانی کشیده. (محمد زمان راسخ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سماط کشیدن
تصویر سماط کشیدن
خوان گستردن، رده بستن صف کشیدن رده کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کمان گشادن
تصویر کمان گشادن
به دست گرفتن کمان و کشیدن زه آن و تیر انداختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دامن کشیدن
تصویر دامن کشیدن
دامن بر زمین کشیدن هنگام رفتن، کنایه از راه رفتن با ناز و تکبر، کنایه از اعراض کردن و خود را از کسی یا چیزی دور داشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عنان کشیدن
تصویر عنان کشیدن
زمام مرکب را کشیدن و او را از حرکت بازداشتن، کنایه از بازایستادن، توقف کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عنان کشیدن
تصویر عنان کشیدن
زمام مرکب را کشیدن یا عنان خود را کشیدن، کف نفس کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کباب کشیدن
تصویر کباب کشیدن
بر آوردن کباب از سیخ و گوشت از دیگچه و غیره: (یک روز نمی کشی شرابی کز لخت جگر کشم کبابی) (ظهوری)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کمان گشادن
تصویر کمان گشادن
آماده کردن کمان برای تیر اندازی، آماده جنگ شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کمان پوشیدن
تصویر کمان پوشیدن
مجهز شدن به کمان: (بقصد کیست که آراست ابروی خود را برنگ وسمه دل افروز من کمان پوشید)، (مفید بلخی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عنان کشیدن
تصویر عنان کشیدن
((~. کِ دَ))
باز ایستادن، توقف کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کنار کشیدن
تصویر کنار کشیدن
((~. کَ دَ))
دست از کاری کشیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جان کشیدن
تصویر جان کشیدن
کشتن بیرون آوردن جان، عذاب دادن معذب کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کام کشیدن
تصویر کام کشیدن
به مراد و مقصود و آرزوی خود رسیدن، کامیاب شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کار کشیدن
تصویر کار کشیدن
بکار وا داشتن شخصی یا جانوری را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کام کشیدن
تصویر کام کشیدن
مقصود خود را یافتن، بارزوی خویش رسیدن کامیاب شدن کام گرفتن: (کام وی را زان دهن خواهم کشید از دهان او سخن خواهم کشید) (محمد سعید اشرف)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کمر کشیدن
تصویر کمر کشیدن
بر چیزی استوار بستن کمر بمقصد غالب آمدن بر آن و افزون شدن از آن: (کمر برکلاه فریدون کشید سر تخت بر تاج گردون کشید)، (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کین کشیدن
تصویر کین کشیدن
انتقام کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کمر کشیدن
تصویر کمر کشیدن
((~. کِ دَ))
آماده شدن، مهیا شدن، کمر بر میان بستن، کمر بستن
فرهنگ فارسی معین
کم کشیدن از کسی. اندک اذیت دیدن از طرف وی. بیشتر بطریق استفهام انکاری استعمال شود: (کم از دست او کشیده ام ک)
فرهنگ لغت هوشیار