- کمان کشیدن
- کباده کشیدن و آن چنین است که ورزشکار تنه کباده را بدست چپ و زنجیر آنرا بدست راست گرفته بالای سر خود میبرد و طوری حرکت میدهد که دستها از آرنج تا مچ بطور افقی بروی سر قرار گیرد
معنی کمان کشیدن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
اعراض کردن اجتناب نمودن از چیزی، ترک صحبت نمودن
پیمانه کشیدن شراب خوردن: ز سرها سجده طاعت بریده ز هر پیمانه پیمانی کشیده. (محمد زمان راسخ)
خوان گستردن، رده بستن صف کشیدن رده کشیدن
به دست گرفتن کمان و کشیدن زه آن و تیر انداختن
دامن بر زمین کشیدن هنگام رفتن، کنایه از راه رفتن با ناز و تکبر، کنایه از اعراض کردن و خود را از کسی یا چیزی دور داشتن
زمام مرکب را کشیدن و او را از حرکت بازداشتن، کنایه از بازایستادن، توقف کردن
زمام مرکب را کشیدن یا عنان خود را کشیدن، کف نفس کردن
بر آوردن کباب از سیخ و گوشت از دیگچه و غیره: (یک روز نمی کشی شرابی کز لخت جگر کشم کبابی) (ظهوری)
آماده کردن کمان برای تیر اندازی، آماده جنگ شدن
مجهز شدن به کمان: (بقصد کیست که آراست ابروی خود را برنگ وسمه دل افروز من کمان پوشید)، (مفید بلخی)
کشتن بیرون آوردن جان، عذاب دادن معذب کردن
به مراد و مقصود و آرزوی خود رسیدن، کامیاب شدن
بکار وا داشتن شخصی یا جانوری را
مقصود خود را یافتن، بارزوی خویش رسیدن کامیاب شدن کام گرفتن: (کام وی را زان دهن خواهم کشید از دهان او سخن خواهم کشید) (محمد سعید اشرف)
بر چیزی استوار بستن کمر بمقصد غالب آمدن بر آن و افزون شدن از آن: (کمر برکلاه فریدون کشید سر تخت بر تاج گردون کشید)، (نظامی)
انتقام کشیدن
کم کشیدن از کسی. اندک اذیت دیدن از طرف وی. بیشتر بطریق استفهام انکاری استعمال شود: (کم از دست او کشیده ام ک)